1 ـ زنان و هشت مارس
مبارزه ی زنان برای رهائی خود و جامعه از قید ستم های طبقاتی، سنتی، دینی و جنسیتی به دو سده پیش از این بر می گردد که در انقلاب بزرگ فرانسه، در دو دهه ی پایانی سده ی هیجدهم نخستین جرقه های خود را بروز داد. زنان در شکستن زندان باستیل مشارکت کردند و انبوهی از آنان به انقلاب پیوستند. جرقه های درخشانی که یک سده دیرتر، در جریان کمون پاریس، در سنگرهای دفاعی نمایان تر شد. اما تداوم مبارزه ی جهانی زنان، که طی یک صد سال گذشته با هشت مارس( “روز زن”)، گره خورده است، به سال 1917 در جریان انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر در روسیه و طی سال های 1918 و 1919 در جریان انقلاب آلمان و مجارستان پدید آمد که انبوهی از زنان انقلابی دوش به دوش مردان به میدان آمدند و از آن پس در همه ی جنبش های مبارزتی در سرتاسر جهان، به ویژه در انقلاب چین، کره، ویتنام، الجزایر و کوبا مهر خود را بر انقلاب زدند. مشارکت زنان انقلابی در جنبش چریکی دهه ی پنجاه و حضور انبوه زنان در انقلاب شکست خورده ی سال 1357 ایران هم بی بدیل و پرشکوه بود.
در هشت مارس سال هزار و هشتصد و پنجاه و هفت، زنان بافنده در شهر نیویورک که می بایستی هفت روز هفته را کار کنند، در یک روز یک شنبه، بدون اعلام و تدارک از پیش آماده، در اعتراض به درازا بودن زمان کار، به یک باره دست از کار کشیدن و چرخه ی تولید را از حرکت باز داشتند. اعتصابی که در نوع خود، از نخستین اعتصابات کارگری به شمار می رفت. حزب سوسیالیست ایالات متحده ی آمریکا، در سال هزار و نهصد و هشت، سالگرد این اعتصاب تاریخی را به نام هشت مارس برگزار نمود که مورد توجه “بین الملل دوم سوسیالیست ها” قرار گرفت.
کنگره بین الملل زنان سوسیالیست، که با مباشرت “کلاراستکین” و “روزا لوکزامبورگ”، دو چهره ی انقلابی و نامی آلمان و زنان سوسیال دموکرات، از اتریش، مجارستان و چند کشور دیگر، در هشت مارس سال دوهزار و ده در کپنهاگ برگزار، و از جانب لنین رهبر حزب بلشویک های روس پشتیبانی می شد، در برش نامه(قطع نامه) پایانی خود، سوای مخالفت با جنگ و دفاع از صلح، خواستار حق رای زنان برای انتخاب کردن و انتخاب شدن، و رسمیت یافتن هشت مارس به عنوان “روز جهانی زن” شد.
پس از انقلاب اکتبر به درخواست کلارا ستکین یاد شده، هشت مارس از جانب ولادیمیر لنین “روز زن” نام گذاری، و از 1921 در جمهوری های شوروی تعطیل رسمی اعلام شد که هنوز هم در پانزده جمهوری شوروی پیشین، و چند کشور دیگر آسیائی، آفریقائی، آمریکای لاتین، شهر برلین و اقلیم کوردستان، تعطیل رسمی است.
اگر چه انتظار می رفت که با انقلاب سوسیالیستی اکتبر، و دیگر انقلاب های توده ای و سویالیستی، زنان منزلتی مساوی با مردان پیدا کنند و جای گاه بالاتری در سلسله مراتب حزبی و اداری کشور پیدا کنند و گزینش “کولنتای” زن انقلابی برجسته ی روس، با فرمان لنین به عنوان سفیر جمهوری شوروی در سوئد، این نوید را می داد. اما تجربه ی کشورهای سوسیالیستی، در پیوند با جای گاه زنان نشان داد که سنت ریشه دار مردسالاری و سنت زن ستیزی در جامعه، سخت جان تر از آن است که به آسانی برچیده شود.
بررسی تجربه ی کشورهای سوسیالیستی، این برداشت کلیشه ای را هم که حل مساله ی نابرابری زن و مرد را در گرو سوسیالیسم می دانست، واژگون ساخت و امروزه باید گفت تحقق انقلاب سوسیالیستی و پیروزی سوسیالیسم در جهان، در گرو حل مساله ی نابرابری زنان است، و وظیفه ای سنگین و تاریخی، نه بر دوش زنان به تنهائی، یا طبقه ی کارگر به تنهائی، که بر دوش تمام زنان و مردان، وظیفه ای انقلابی، دموکراتیک و بس دشوار، برای پایان دادن به نقش واپسگرائی مذهبی، سنت ریشه دار مردسالاری، سنت های پوسیده ی زن ستیزی و فرمانروائی رژیم های خودکامه و دین پناه، از هر نوعی، که به نحوی همه جانبه سد راه دموکراسی و سوسیالیسم هستند.
در پرتو انقلاب اکتبر و رسمیت یافتن روز جهانی زن از جانب بلشویک ها و دیرتر، سایر کشورهای سوسیالیستی و احزاب چپ و کمونیست، مبارزه برای پایان دادن به نظام مردسالاری و تلاش همه جانبه برای رهائی زنان از قید ستم جنسیتی که با ستم طبقاتی، سنتی و مذهبی گره خورده و پیوند تنگاتنگ دارد، هم چون مبارزه ی کارگری، جهانی شد. مبارزه ی زنان در همه ی کشورهای جهان، به ویژه در کشورهای اروپائی و آمریکائی، هم چنان ادامه دارد و کارزاری مداوم و پی گیر برای پایان دادن به نابرایری زن و مرد در همه ی عرصه ها گشوده شده است.
پیدایش جنبش فمنیستی در دهه ی هفتاد سده ی گذشته و نقش بارز زنان، در جنبش مبارزاتی سال 1968 آلمان، فرانسه و چک، نمودار برجسته ای از این سیر تکوینی است که با وجود بی راهه های طی شده، همواره یک هدف اصولی را تعقیب می کند! تلاش برای رهائی زن و کسب برابری با مردان!
در نوزدهم فوریه سال جاری، خانم انجلا مرکل نخست وزیر کشور آلمان و وزیران کابینه اش با شماری از نماینده گان پارلمان، تصویب یک صدمین سال حق رای زنان را برای انتخاب شدن و انتخاب کردن، جشن گرفتند، بندی از قانون اساسی جمهوری وایمار! و در این جشن و سرور بی آن که از نقش جناح چپ حزب سوسیال دموکرات آلمان و چهره هائی چون کلارا ستکین و روزالوکزامبورگ نامی برده باشند.
زنان آلمان بر اساس قانون اساسی “جمهوری وایمار” از حق رای برخوردار شدند، اما “فریدریش ابرت” نخستین رئیس دولت وایمار، دست فرماندهان ارتش را برای کشتن کمونیست ها و از جمله روزا لوکزمبورگ و شمار دیگری از زنان مبارز، بی سلاح باز گذاشت. با روی کار آمدن فاشیست ها در 1933 ، قانون وایمار برچیده شد و زنان خانه نشین شدند. زیرا الگوی فاشیستی زن، مشابه الگوی اسلامی، خانه داری و تولید مثل است.
بی گمان اگر زنان آلمان در هفتاد ساله ی پس از جنگ (دوم جهانی)، چه در دوران تجزیه المان به دو بخش، و چه در دوران اتحاد دوبخش، به حقوقی نائل شده اند و دره ی ژرف جنسیتی را تا حدودی پر ساخته اند و امروزه حتا نسبت به دیگر کشورهای اروپائی وضعیت برتری دارند، این برتری مهر سوسیالیستی را با خود دارد و نه مهر جمهوری وایمار را. زیرا پیشتازی زنان کمونیست در “جمهوری دموکراتیک آلمان”، همواره الگوئی بوده برای زنان آلمان فدرال، که سخت کورس رقابت داشتند.
رژیم شاه هم در اجرای اصلاحات شش ماده ای انقلاب سفید شاه و مردم، به زنان حق رای داد، تا دوش به دوش مردان فریب خورده و هوادار رژیم، در پای صندوق های رای حاضر شوند و در انتخابات فرمایشی، به چهره های برگزیده ی ساواک، به عنوان نماینده ی مجلس شورای ملی، یا سنا و شهرداری ها رای دهند و تنور انتخابات و تبلیغات رژیم را گرم کنند. همان برنامه ای که در جمهوری اسلامی هم پیاده شده است.
یکی از انتقادهای شدید و سرسختانه ی خمینی، از شخص شاه، در باره ی آزادی زنان بود. خمینی ادعا داشت که زنان فاقد اهلیت قضاوت و تشخیص هستند و توانائی انتخاب ندارند و آزادی زنان امری غیرشرعی و حرام است. اما همین خمینی پس از کسب قدرت، خود را به خواب خرگوشی زد که پانزده سال پیش از این چه گفته است و چه فتوائی داده است و به یک باره فتوا داد تا زنان پا به پای مردان فریب خورده در همه پرسی برای تعیین حکومت آینده شرکت کنند و به حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه تحت اقتدار وی رای دهند.
2 ـ زن و تجاوز جنسی
بیش از دو سال است که در ایالات متحده ی آمریکا، جنبشی راه افتاده است، تحت عنوان”Me too “، یا “من هم “، به معنای آن که برای من هم پیش آمده و زنانی عقده ی دل می گشایند که مورد تجاوز قرار گرفته اند. در این جنبش، نه از مهاجران آفریقائی و آمریکای لاتین، یا آسیا و اروپای خاوری، که با دستمزدهای ساعتی دو تا سه دلار، از بیماران درمان ناپذیر، بیماران روانی، و یا سالخورده گان مراقبت می کنند و یا در رستوران ها، پانسیون ها و هتل ها ظرف شوئی و نظافت می کنند و مورد تجاوز قرار می گیرند، سخنی در میان است، و نه از دیگر زنان شاغل ناشناس آمریکائی و آمریکائی تبار! زیرا چهره ی آنان و سخن آنان برای رسانه های آوازه گر جذابیتی ندارد و هیچ خبرنگاری سراغ آن ها نمی رود.
آن گاه که یکی از کارگردانان و تهییه کننده گان فیلم های هالیودی، با گستاخی اعلام داشت که با بیشتر هنرپیشه های خود هم خوابه شده، فریاد بسیاری از آنان در آمد و انبوهی از خبرنگاران به راه افتادند تا بازیگران فیلم های وی را جست و جو، و از این نمد، کلاهی هم برای خود دست و پا کنند.
شمار زیادی از زنان هالیودی، از بازی گران سرشناس، تا ناشناس، که هنرشان زیبائی و جلوه گری در دنیای پر زرق و برق و میان تهی هالیود است، هم چون قربانیان کلیسای کاتولیک، به جوش آمده، از تجاوز و تکرار سوء استفاده های جنسی کارگردانان و تهییه کننده گان و یا هم بازی های مرد، در فیلم های سینمائی و تبلیغاتی دم می زنند و با ظاهر شدن در برابر تلویزیون ها و نشریه های، کم و بیش، پرتیراژ، هم برای خود آوازه گری و کسب شهرت می نمایند و هم برای دریافت خسارت احتمالی، راهی دادگاه ها می شوند. اما اگر قربانیان کلیسا خردسال بودند، هیچ کدام از این زنان قربانی خرد سال نبودند.
دامنه ی این جنبش فراتر از جهان سینما، موسسات اداری، شرکت های بازرگانی، و دوایر دولتی آمریکا، از کارکنان دولت فدرال تا ایالت ها را در برگرفته، و گوئی دیوار سکوت فرو ریخته، تا انبوهی از زنان زبان بگشایند. جنبشی پرهیاهو، در دنیای رسانه ای، بدون آن که برای زنان دست آورد چندانی داشته باشد و یا به سبب افشاگری های آنان، تدبیری نو اندیشیده شود، برای پیش گیری از تکرار آن!
به همان گونه که شکستن سکوت در باره ی جنایات جنسی اسقف ها و کاردینال های کلیسا، در مورد نوجوانان و راهبه ها، نتوانسته است اربابان کلیسا را به زیر بکشد و خلاصه شده است در اعلام اظهار تاسفی، از جانب پاپ، یا اربابان کلیسا، یا قرار پرداخت وجهی اندک و ناچیز به شماری از قربانیان، که انگار صدقه ای می بخشند به گدای کنار خیابان!
جنبشی هم که تحت عنوان me too در آمریکا راه افتاده و به اروپا هم سرایت نموده و نشریات زنانه ی اروپائی هم پر است از افشاگری در مورد تجاوز و سوء استفاده ی جنسی در محیط کار و اداره؛ بیش تر جنبه ی انتقام کشی دارد و نمی تواند در مبارزه ی اصولی زنان برای کسب برابری کامل و همه جانبه با مردان، ایفای نقش نماید. البته اندوهبار است و ننگ جامعه ی بشری، که زنان شاغل، حتا زنان فرهیخته و دانشگاهی، در محیط کار امنیت نداشته و مورد هوسرانی مردان همکار قرار گیرند و بر اثر تجاوز، غرور آنان شکسته شود و یا تعادل روانی خود را از دست دهند. اما سکوت دیرینه ی آنانی که با سکوت برگزار می کنند و یا با تاخیر دهان می گشایند، خود عاملی است در تداوم تجاوز، و به همان گونه که جنبش های زنانه، در چند دهه ی گذشته، جنبش لایه های مرفه، دارنده گان درآمدهای مکفی، زنان دانشگاهی و نخبه گان جامعه بوده و پیوند چندانی با کلیت جنبش مبارزاتی زنان کارگر، خانه دار، مهاجر و انبوه توسری خورده ها نداشته، این جنبش هم چنین است.
3 ـ چرائی نابرابری
نابرابری کنونی زن و مرد، و سلطه ی نظام مردسالاری، بی گمان هم ریشه ی تاریخی دارد و هم زمینه ی اجتماعی و کارکردی، که در شرایط ویژه ای، در فرایند تکامل اجتماع بشری پدید آمده و طی هزاران سال، آن چنان جا افتاده، که تا سده ی نوزدهم میلادی، طبیعی جلوه می نمود. از این زاویه، می توان گفت متناسب با رشد زیرساخت های اقتصادی و پدید آمدن طبقات، از برده داری تا سرمایه داری، با پیچیده ترشدن مناسبات اجتماعی، اهمیت یافتن قدرت جسمی در کار، و به این اعتبار تقسیم کار زن و مرد، به دو حوزه ی متفاوت، کار در درون خانه و کار در کارزار اجتماع، امری که با پدید آمدن قدرت های نظامی و سیاسی وارد مدار دیگری می شود. در این مرحله ی دگرگون یافته است، که هم در عرصه ی تولید کالائی و خدمات اجتماعی، و هم در عرصه ی نظامی و جنگ آوری، قدرت بدنی مرد تعیین کننده می شود و به همین اعتبار مردان نسبت به زنان نقش برتری می یابند.
زنان که در جامعه های نخستین بشری، از کمون ها، تا زنده گی کوچی قبایل، پا به پای مردان در همه ی عرصه ها مشارکت و اختیار تام دارند، در جامعه ی طبقاتی، گام به گام، و مرحله به مرحله، خانه نشین شده، اقتدار و اختیار خود را به سود مردان از دست داده، فرمان بردار بی چون و چرای همسر و یا مردان خانواده می شوند. از این روی، با خانه نشینی زنان، پدیده ی مردسالاری، تحت تاثیر قدرت های سیاسی ـ نظامی، و تلقینات مذهبی، دایر بر برتری مردان بر زنان و ازلی بودن قوانین مردسالاری دینی که در خدمت قدرت های سیاسی و نظامی است، جاودانه می نماید.
در دوران پیشرفته ی سرمایه داری، با پیشرفت دانش و فن آوری در عرصه ی کالای تولیدی، توسعه صنعت ماشینی و کاهش نقش قدرت بدنی در تولید کالائی، و هم زمانی آن، با گشایش بازارهای تازه بر روی تولیدات ماشینی و ضرورت به کارگیری نیروی کار بیش تر و ارزان تر، برای ارززش افزائی، کسب سود و بالا بردن نرخ سود است، که سرمایه داران دروازه های کارخانه و کارگاه را بر روی زنان می گشایند.
فراهم آمدن شرایط اشتغال زنان و به کار گیری نیروی کار زنان در عرصه های تولید مدرن، خدمات اداری، بازرگانی و بازاریابی، نه آنان را از وظیفه ی تولید مثل و رنج بارداری رها می سازد، نه از نابرابری های ناشی از سنت های کهن و دیرینه ی مردسالاری به یک باره می کاهد و نه این که آنان را در زمان فراغت از کار، از اسارت آشپزخانه و پخت و پز، کنج خانه نشینی و بچه داری نجات می دهد. با این وجود، در پرتو مشارکت در عرصه ی کار تولیدی و خدماتی، مشارکت در کارزار سیاسی و اجتماعی، راه یابی به موسسات آموزشی و تربیتی و فراگیری دانش و کسب مهارت های فنی و علمی است که زنان در نظام سرمایه داری به خودآگاهی نسبی رسیده، با درک ضرورت برابری با مردان، برای پایان دادن به ستم طبقاتی و ستم جنسیتی گام بر می دارند.
اگر چه ببیش از یک سده است که زنان با حضور فعال خود در کارگاه و کارخانه، در فرایند تولید کالائی، دوش به دوش مردان، نقش بارزی دارند و توانائی خود را در کسب علوم و مدارج عالی دانش و تکنیک نشان داده، خود را بالا کشیده اند، اما هم چنان از نابرابری سیاسی، اجتماعی، تحقیر جنسیتی، و تجاوز جنسی، در محیط کار و اماکن عمومی و خصوصی در رنج اند و به ناچار می باید برای پایان دادن به این مقوله، هم چنان مبارزه کنند.
4 ـ در چنبره ی مذهب و ستم
در شرایطی که زنان در شمار چندی از کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری و سوسیالیستی پیشین به دست آورده های در خور توجهی رسیده اند، اوضاع در کشورهای توسعه نیافته، به ویژه کشورهای اسلامی اندوهبار است. آن جا که نظام های حاکم بر این کشورها، پشتوانه ی سنت و دین را جاشنینی خشونت طبقاتی می نمایند و با خشونت همه جانبه، تلاش دارند زنان را به دوران پیشاسرمایه داری باز گردانند. در این کشورها، زنان می باید بار ستم دوگانه ای را بردوش کشند، ستم حکومتی از یک سوی، و ستم مردسالاری ناشی از نقش سنت و ارتجاع مذهبی در هم سوئی کامل با قدرت سیاسی از سوئی دیگر!
در اسلام زن ملکی شخصی شوهر و برده ی جنسی و خانه گی محسوب می شود و در اساس یک وجه از جنبش اسلامی محمد، زن ستیزی بود و به همین دلیل، دامنه ی تبعیض زن و مرد، در کشورهای اسلامی، تا درون خانواده را در برمی گیرد. زن ایرانی که نسبت به دیگر زنان مسلمان از آگاهی و توان بیشتری برخوردار است، از جانب رژیم روز به روز محدودتر شده، از اشتغال باز می ماند تا تبدیل شود به ماشین جوجه کشی، زیرا سران رژیم، در خواب و خیال خود، برای لشکرکشی های آینده و جنگ های شیعی و سنی، گوشت دم توپ می خواهند.
مقوله ی حجاب پس از چهل سال هم چنان ابزار سرکوب است و زنان در کوی و برزن، اسیر گزمه چی های رژیم و تحت کنترل خواهران زینب هستند تا مبادا چند تار موی آنان از روسری بیرون زده، ملائک در عرش و شهیدان در گور به لرزه درایند. در پرتو سیاست زن ستیزی جمهوری اسلامی، زن ایرانی در خانه اسیر مرد است و خواهر اسیر برادر! زن، در محاسبات حقوقی و اجتماعی نیمه ی مرد به حساب می آید و خواهر نیمه ی برادر و این قانون الهی از جانب خداوند قاهر است که زن در ارث و شهادت نصف مرد باشد.
از این روی زنان در ایران و دیگر کشورهای اسلامی برای رسیدن به برابری حقوقی، رهائی از قیمومت مردسالاری، جز رهاشدن از قید مذهب چاره ی دیگری ندارند. سنت حفظ بکارت، ممنوعیت رابطه ی آزاد جنسی، و ازدواج تحمیلی به نوبه ی خود ابزار خشن دیگری است برای سرکوب زنان و تداوم نظام مردسالاری! البته به سبب شرایط نابسامان اقتصادی و اجتماعی که جوانان توان مالی زناشوئی ندارند، در ایران اسلامی، زنده گی مشترک بدون ازدواج رسمی، بر سران رژیم تحمیل شده و گریزی از آن ندارند. اما کشاکش چهل ساله ی خیابانی زنان با عوامل حکومتی هم چنان ادامه دارد.
چهل سال است که زنان مبارز ایرانی برای کسب حقوق برابر با مردان و به ویژه رهائی از قید حجاب اجباری با چنگ و دندان می جنگند. اما این مبارزه هنوز در سطح مانده، به گونه ای جدی مذهب و سنت را به چالش نکشیده است. مبارزه ی زنان برای رهائی، آن گاه به بار خواهد نشست که با جنبش مبارزاتی کارگری و جنبش سوسیالیستی در هم آمیزد. تلاش مشترک زنان و مردان برای پایان دادن به تبعیض جنسیتی و نابرابری زن و مرد، خط بطلان کشیدن بر سنت های مردسالارانه و دینی، گام نخست در شکوفائی جامعه ی سوسیالیستی فردا خواهد بود. زیرا جامعه ای که نیمه ای از آن در پرتو سنت و دین در اسارت نیمی دیگری باشد، هرگز جامعه ای شکوفا و سوسیالیستی نخواهد بود.
مجید دارابیگی
7 . 3 . 2019
16 . 12 . 1397